قاسم فتحی | شهرآرانیوز - نام علیرضا نظری خرم با کار پژوهشی گره خورده است. او سالها در پژوهشگاه «علوم قرآن و حدیث» فعالیت میکرد و همین پیشینه پژوهشی او را وادار کرد تا کتاب «داستان بریده بریده» را به شکل دیگری بنویسد. نظری خرم شخصیتها و وقایع منجر به شهادت امام حسین (ع) را مثل پازل کنار هم گذاشت و با زبان محاوره از دل منابع کهن و دست اولی که حاصل سالهای پژوهش او بود تمام وقایع عاشورا را روایت کرده است. نظری خرم در این گفتگو میگوید از اینکه سالها روایتهای خواندنی و تأثیرگذار عاشورا فقط در دانشنامههای چندده جلدی منتشر میشده، افسوس میخورده است. با او کوتاه درباره کتاب تازه اش حرف زدیم که انتشارات «کتابستان» به تازگی آن را منتشر کرده است.
من مدتی را در پژوهشگاه «علوم قرآن و حدیث» فعالیت میکردم. در این مدت در تولید و تألیف کتابهای حدیثی و تاریخی زیادی همکاری داشتم. بعد از مدتی از آنجا به کتابخانه آیت ا... مرعشی نجفی رفتم. آنجا دوستانی مشغول نگارش دانشنامهای تحت عنوان «موسوعه الامامه فی نصوص اهل سنه» بودند و من هم چند سالی خدمت این دوستان بودم. حالا فکر میکنم دانشنامه امام حسین (ع) در دوازده جلد آمده چاپ باشد. میخواستم این را بگویم که تجربه پژوهشی این چنینی در اختیارم بود.
از آن طرف، در منابع کهن روایتهای دست اولی از واقعه کربلا میدیدم؛ اما این مطالب میرود در دل دانشنامههای قطور دهجلدی و چهاردهجلدی. همیشه افسوس میخوردم چرا مطالب به این زیبایی دست یک مداح، واعظ یا روضه خوان نمیرسد. اصلا چرا به دست مردم عادی نمیرسد. حیف است که همه اینها میرود در دل دانشنامهها و تنها پژوهشگرها میتوانند از آن استفاده کنند. برای همین، تصمیم گرفتم کتابی به سبک و سیاق رمان بنویسم که قلم روان و سادهای داشته باشد.
ببینید این کتاب دو خصوصیت متفاوت دارد؛ اول منابعی که استفاده شده و دوم سبک نگارشش. من فقط از منابع کهن قرن اول تا قرن هشتم هجری استفاده کردم و جلوتر نیامدم. اجازه بدهید مثال سادهای بزنم. بنده به اقتضای کارم که پژوهش است در کتابخانههای «دارالحدیث» و «آیت ا... مرعشی» مشغول یافتن، جست وجو و مصدر یابی بودم. احادیث را از منابع اخذ میکردم و توی این مسیر به کتابهایی دسترسی پیدا میکردم که خیلیها از وجودشان آگاهی نداشتند. به هرحال یک راننده تاکسی بعد از سالها رانندگی در شهر به کوچه پس کوچهها و بن بست هایش احاطه پیدا میکند، درحالی که رئیس اتحادیه تاکسی داران این اشراف را ندارد، البته که فضیلتی نسبت به دیگران ندارم، اما این اقتضای شغلم است که به مطالب کمتر دیده شده و گفته شده دسترسی داشته باشم. در آن روزها افسوس میخوردم که چرا مطالب به این خوبی لای کتابها باقی مانده اند. اصلا همین باعث شد بنشینم و این کار را بکنم.
من یکی دوماه قبل از شروع، کارم این بود که بروم توی کتاب فروشیهای قم. دنبال این بودم که درباره زندگی امام حسین (ع) که منظورم از اواخر عمر معاویه تا بازگشت اُسراست، کتابی با زبان ساده و قلمی ساده پیدا کنم که برای مخاطب عام استفاده شود. یعنی کتابی که از ب بسم ا... تا تای تمت یک دوره قصه کربلا را با قلمی شیرین، جذاب و شسته و رُفته آشنا کند، ولی راستش هرچه در کتاب فروشیها میگشتم کتاب استادانی مثل آقای رسول جعفریان و مهدی پیشوایی و... را به من پیشنهاد میدادند، ولی من دنبال کتاب تاریخی نبودم، بلکه کتاب داستانی میخواستم. به هرحال موفق نشدم و همین مسئله باعث شد انگیزه ام برای نوشتن این کتاب بیشتر شود، اما درباره بخش دوم پرسشتان باید بگویم از استادی شنیدم که میگفت وقتی آدم میخواهد قصهای بنویسد مهمترین عنصر جذابیت است.
حتی ایشان میگفت اگر نمیتوانید جذاب بنویسید اصلا ننویسید. اولش دل خوش به این بودم که محتوای خوبی دارم. منابع دست اولی که خواننده به طورقطع از خواندنش غافلگیر خواهد شد، اما این کافی نبود. جذابیت باید در قلم هم باشد. از یک طرف، پیش بینی ام برای «داستان بریده بریده» کتابی ۵۰۰، ۶۰۰ صفحهای بود. برای خوانده شدن این حجم باید زبانت هم جذاب باشد. از طرف دیگر، چندسالی بود که کانالی داشتم و فقط برای خودم و عدهای از دوستانم مینوشتم. به مرور نوشتم و قلمم تقویت شد. بعد از آن به کمک یکی از استادان کتابی در اختیارم گذاشته شد که متعلق به فرهنگستان زبان بود. آنجا سبک نگارش محاورهای را پذیرفته بودند. همین نکته باعث شد من با همین سبک کتاب را بنویسم.
این کتاب ۲۳۷ داستان دارد. هرکدام از این داستانها خودش به تنهایی یک داستان است. در ظاهر هر داستان ربطی به داستان قبل و بعد خودش ندارد؛ اما هر بریده مثل یک قطعه از جورچین میماند. وقتی سرجای خودش قرار میگیرد، به داستانهای قبل و بعد خودش نیاز دارد؛ یعنی داستانی که من اینجا نقل کردم، مثلا داستان شماره ۲۳۵، از منبعی نقل شده که ممکن است داستان شماره ۲۳۴ از آن منبع نقل نشده باشد، اما تلاش کردم، وقت گذاشتم و جست وجو کردم تا قطعات این جورچین را بگذارم سرجای درستش. مثلا حوادث مربوط به مسیر کوفه تا شام را در نظر بگیرید.
خب وقتی اُسرا را از این مسیر میبرند در کدام منازل متوقف کرده اند؟ در هر منزل چه اتفاقهایی افتاده؟ و اینکه، داستان چطور باید پیش برود؟ ما کتابی با این پیوستگی نداریم. اینکه همه این وقایع را در یک سیر مشخص نوشته باشد. ما باید جست وجو کنیم، داستانها را پیدا کنیم، جغرافیایش و زمانش را ارزیابی کنیم و با در نظر گرفتن همه اینها کار را شروع کنیم. این کار مستلزم پژوهشی طولانی مدت و گسترده است. اسم کتاب «داستان بریده بریده» است، اما من تلاش کردم همه این بریدهها سرجای خودش قرار بگیرد و در نهایت خواننده با خواندن تمام اینها یک داستان واحد را میخواند.